شعری از اورهان ولی
پرچم
ای که در میدان جنگ
دستهایش پر از خون من
و سرش در زیر تن من
پاهایش بر روی بازوان من
ای برادرم انسان
که خوابیده ای بیجان
نه نامت را می دانم
و نه گناهت را
شعری از اورهان ولی
ای که در میدان جنگ
دستهایش پر از خون من
و سرش در زیر تن من
پاهایش بر روی بازوان من
ای برادرم انسان
که خوابیده ای بیجان
نه نامت را می دانم
و نه گناهت را